قصه های پند آموز جوامع الحکایات
- رده سنی : ب و ج
- موضوع : کودک و نوجوان
- ناشر : هنارس
- نویسنده : مهدی علمی دانشور
- تعداد صفحه : 176
بازنویسی و بازگردانی متون کهن از دیرباز در میان فارسی دوستان و نویسندگان بزرگ ایران زمین رسم بوده است. ابراهیم پورداود، احسان یارشاطر و مهدی آذر یزدی و ... از جمله این نویسندگان بزرگ هستند که دست به قلم شدند و آثار متون کهن را برای کودکان و نوجوانان بازنویسی کرده اند. مهدی علمی دانشور باتوجه به تجربه بزرگان، دست به کار بزرگی زد و متون کهن را برای کودکان بازنویسی کرده است. «کتاب جوامع الحکالایات» جناب سدیدالدین عوفی یکی از شیرین ترین و جذاب ترین کتابهای کلاسیک پارسی به شمار می آید. با توجه به قدمت کتاب، خوانش این کتاب برای کودکان کمی سخت به نظر می رسد، اما مهدی علمی دانشور این کتاب را برای رده سنی «ب» و «ج» بازگردانی و بازنویسی کرده است. این کتاب زیبا با بهترین دستگاه های چاپ به صورت چهار رنگ و در قطع رقعی به چاپ رساند. این کتاب، کاملا آموزشی محور و بر اساس متدهای نوین آموزشی نگارش و طراحی شده اند. ار نکات مهم این سری کتابها این است که داستانها بر اساس نظرات دقیق گروه رواشناسی کودک تالیف و مسابقه های رشد مهارت و خلاقیت در درون داستانها قرار گرفته شدند.
۵۸,۰۰۰ تومان
کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات، یکی از نابترین کتابهای ادبیات کهن فارسی است. این کتاب ارزشمند، مجموعهاي از داستانها و حکایتهای ایرانزمین است که در قرن هفتم هجري، سدیدالدین عوفی آنرا نوشته است.
سدیدالدین عوفی، اهل بخارا بود و در همین شهر به دنیا آمده بود. علاقهاش به سفر باعث شد که بیشتر عمرش را در سفر بگذراند. آن روزها از وسایل ارتباط جمعی امروز، خبری نبود. هنوز پای رادیو و تلوزیون به خانهها باز نشده بود. آن روزها برای اینکه از واقعهای با خبر شوند، باید خودشان به محل واقعه، سفر میکردند تا از سلامت خبر مطلع میشدند. در آن روزگار، کسانی مثل سدیدالدین، که اهل علم و سواد و اندیشه بودند، رنج سفر را به جان میخریدند و به نقاط مختلف مسافرت میکردند تا بسیاري از چیزها را به چشم ببینند و به گوش بشنوند.
آنچه عوفی در کتاب جوامعالحکایات نوشته، به یک دورهي تاریخی از ابتداي آفرینش تا پایان دورهي خلفاي عبّاسی مربوط میشود. او سعی کرد رفتارها و اعتقادات مردم این دوره ـ از امیر و وزیر و وکیل گرفته تا مردم سادهي کوچه و بازارـ همه را در قالب داستانهاي کوتاه و حکایتهاي شیرین بیان کند.
او از پادشاهان ظالم و امیران زورگو، مردان فریبکار و زنان مکّار، نکتههاي جالب توجه و خواندنی براي ما بازگو کرده و به ما درس زندگی آموخته است.
عوفی، به هندوستان سفر کرد و از آنجا به خراسان و ماوراءالنهر رفت و کتاب جوامعالحکایات را به نام وزیر دانشمند آن زمان، نظامالملک جنیدي تقدیم کرد.
آنچه در کتاب حاضر میخوانید، بازنویسی قصههایی از کتاب جوامعالحکایات است. شاید با خودتان بگویید چرا ما خلاصهای از اصل کتاب را برایتان بازگو نکردهایم؟ دلیل آن، این است که زبان گفتاری کتاب، کمی سنگین است و امروز، خواندن کتاب جوامعالحکایات براي شما کودکان و نوجوانان عزیز، به همان زبان و قدرتی که آن دانشمند بزرگ نوشته، آسان نیست و از طرفی هم، حیف است که شما از این گنج، که میراث واقعی گذشتگان براي شماست، بینصیب بمانید. به همین علت تصمیم گرفتیم شماري از قصّهها و حکایتهاي این کتاب را که به جهت موضوعی براي گروه سنی شما مناسبتر بود، انتخاب و به زبان ساده و امروزي و حال و هوایی آشناتر، برایتان بازنویسی کنیم. محصول تلاش ما، کتابی است که پیش رو دارید. امیدواریم شیرینی و جذابیت مطالب، محفوظ مانده باشد و شما از خواندنش لذت ببرید.
برای این که با نثر روان کتاب آشنا شوید بخشی از متن و داستان اول آن را برایتان می آوریم:
داستان اول: شاهزادهي فقیر
در روزگاران قدیم، یکی از کشورهای همسایه، به خاطر طمع و حسادت به شهر خراسان حمله کرد. مردم که مشغول زندگی خودشان بودند، یکدفعه متوجه شدند که سربازهای کشور همسایه به آنها حمله کردهاند. سربازها همه جیز را نابود میکردند. مردم از ترس به خانههایشان فرار میکردند. هرکس در کوچه میماند، توسط سربازها یا کشته میشد و یا اسیر میشد.
سربازها کوچهها و خیابانهای شهر را غارت میکردند. آنها سرانجام به دیوارهای قصر پادشاه رسیدند. نگهبانها با سپر و شمشیر از قصر مواظبت میکردند.
درون قصر همه چیز به هم ریخته بود. هرکس برای نجات جان خودش به جایی میرفت. بچههای کوچکتر گریه میکردند. هیچکس نمیدانست چه اتفاقی در حال رخدادن است.
پادشاه به همراه چند سرباز به کمک نگهبانهای قصر رفتند. شاهزاده نمیدانست چه کار کند. وزیر شاهزاده را به گوشهای کشید و گفت: «قربان شما اگر در قصر بمانید، توسط سربازهای دشمن، اسیر میشوید. اگر امروز اتفاقی برای شهر بیفتد، امید همهی ما به شماست. شما باید سریع از در پشت فرار کنید و تا زمانی که همهجا آرام نشده برنگردید. خیالتان راحت باشد، ما تمام تلاشمان را میکنیم و نمیگذاریم که اتفاق بدی بیفتد. هر وقت خطر بهطور کامل دور شد، شما را به قصر بر میگردانیم.»
شاهزاده دلش نمیخواست پدرش را ترک کند. دلش نمیخواست قصر را ترک کند، اما چارهای نداشت. وزیر آدم خوبی بود و هیچوقت به او دروغ نگفته بود. با چشمان اشکبار مجبور شد قصر را ترک کند.
وزیر مقداری پول و غذا و لباس و یک اسب تازه نفس به شاهزاده داد و از در پشت قصر، شاهزاده فرار کرد.
براین که بقیه داستان را متوجه بشوید، حتما این کتاب جذاب و زیبا را بخوانید.
کتاب افست
نوع صحافی | جلد سخت |
قطع | رقعی |
تعداد صفحه | 176 |
نویسنده | مهدی علمی دانشور |
ناشر | هنارس |
موضوع | کودک و نوجوان |
رده سنی | ب و ج |
فایل | نوع فایل | اندازه فایل (مگابایت) |
---|
ثبت نظر
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.